#روز_شمار_محرم
روز ششم محرم بود که عبیدلله
نامهای به عمر بن سعد نوشت که:
من از کثرت لشکر اعم از سواره و
پیـاده و تجهیـزات، چیزی را از تو
فروگذار نکردم، توجه داشته باش
که هـر روز و شب، گـزارش کار تو
را برای من میفرستند!
در این میان، بعضی که دانستند
باید بـا امـام حسیـن(ع) بجنگند،
در بین راه، از لشگر جـدا شدند و
فـرار کردند. بطوری که نوشتهاند
یکی از لشگریان با هـزار جنگجـو
وقتی به کربـلا رسید، تنها سیصد
نفر یا کمتر از آن، همراهش بودند
در همین روز، حبیب بن مظاهر از
امام(ع) اجازه گرفت نزد طایفهی
بنی اسد که همان نزدیکی بودند،
برود و به یـاری دعوتشـان کند. با
همان دعوت بود که نَـود نفر از آن
طـایفه برخواستند و بیعـت کردند
اما بسیاری از آنها وقتی جاسوسِ
ابن سعد خبر برد و با یک لشگر به
جنگ طایفه آمد، پـراکنـده شدند و
کاروان امام(ع) را تنها گذاشتند…
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله_الحسین
? برگرفته از کتاب قصه کربلا. علی نظری منفرد
فرم در حال بارگذاری ...