موضوع: "اجتماعی"
✨﷽✨
#پندانه
? «به من یاد بده مثل تو باشم»
✍مرد زاهدی در کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد وخستگی در کند. سنگ زیبای درون چشمه دید. آن را برداشت و در خورجینش گذاشت وبه راهش ادامه داد. در راه به مسافری برخورد که از شدت گرسنگی به حالت ضعف افتاده بود. کنار او نشست و از داخل خورجینش نان بیرون آورد و به اوداد.
مرد گرسنه هنگام خوردن نان چشمش به سنگ گرانبهای درون خورجین افتاد. نگاهی به زاهد کرد و گفت: آیا آن سنگ را به من می دهی؟ زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد. مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی نگجید. او می دانست که این سنگ آن قدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا اخر عمر در رفاه زندگی کند. بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد.
چند روز بعد همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت: من خیلی فکر کردم تو با این که میدانستی این سنگ چقدر ارزش دارد، خیلی راحت ان را به من هدیه کردی. بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت: من این سنگ را به تو بر می گردانم ولی در عوض چیز گرانبهایی از تو می خواهم. به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم.
✨﷽✨
#داستان_کوتاه_پندآموز
✍امام صادق عليه السلام فرمود: زنى در كعبه طواف مى كرد و مردى هم پشت سر آن زن مى رفت . آن زن دست خود را بلند كرده بود كه آن مرد دستش را به روى بازوى آن زن گذاشت ؛ خداوند دست آن مرد را به بازوى آن زن چسبانيد.
مردم جمع شدند حتى قطع رفت و آمد شد. كسى را به نزد امير مكه فرستادند و جريان را گفتند. او علما را حاضر نمود، و مردم هم جمع شده بودند كه چه حكم و عملى نسبت به اين خيانت و واقعه كنند، متحير شدند!
?امير مكه گفت : آيا از خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله كسى هست ؟ گفتند: بلى حسين بن على عليه السلام اينجاست . شب امير مكه حضرت را خواستند و حكم را از حضرتش پرسيدند. حضرت اول رو به كعبه نمود و دستهايش را بلند كرد و مدتى مكث فرمود: و بعد دعا كردند. سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوى آن زن جدا نمودند.
?امير مكه گفت : اى حسين عليه السلام آيا حدى نزنم ؟ گفت : نه . صاحب كتاب گويد: اين احسانى بود كه حضرت نسبت به اين ساربان كرد. اما همين ساربان در عوض خوبى و احسان حضرت در تاريكى شب يازدهم به خاطر گرفتن بند شلوار امام دست حضرت را قطع كرد.
?بانک داستان الستون
✍یکبار حرف از نوجوان ها و اهمیت به نماز بود.ابراهیم گفت:زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم.شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم.به محض اینکه خوابم برد،در عالم رویا پدرم را دیدم!
درب خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد.روبروی من ایستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم. نگاه پدرم حرف های زیادی داشت! هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم.
?کتاب سلام بر ابراهیم جلد1
?شهید فخری زاده نام آور خواهد شد/ ایشان کشور را در امنیت ارتقا داد
آیت الله رئیسی در دیدار با خانواده معظم شهید فخری زاده:
?ایشان فخری برای دانشمندان اسلام است و یقین بدانید شهید فخری زاده نام آور خواهد شد در تمام اعصار به عنوان دانشمند متعهد و ولایی که در راه مجاهدت جان خود را تقدیم کرد.
?امتحانی که شهید و شما دادید در این امتحانپیروز شدید و جایگاه شما رفیع است.
?از خدا بخواهید تمامدانشمندانما و خانواده شهید و همه ما در این آزمون الهی موفق باشند و باشیم.
?ایشان در جوار اباعبدالله و یاران اباعبدالله هستند.
?نامشما در زمره کسانی که ایران قوی را به ارمغان آورده ثبت است. ایشان کشور را در امنیت ارتقا داد.