حكايت جالبى از امام صادق (ع) نقل شده است كه امير مؤ منان به بيمارى اى گرفتار شد. جمعى ايشان را عيادت كردند و از حال وى پرسيدند و گفتند: اى امير مؤ منان ، به چه حالتى شب را به روز آوردى ؟
امام (ع) بر خلاف عادت متعارف فرمود:
اءصبَحتُ بِشَرّ: با بدى شب را به صبح آورده ام .
آنان از اين سخن ، شگفت زده شدند و گفتند: سبحان الله ! آيا اين ، سخن چون تويى است ؟
امام در پاسخ آنان فرمود: خداوند متعال مى فرمايد: ((و نَبلُوكُم بِالشَّرّ وَالخَيرِ و اِلَينَا تُرجَعونَ)) فالخَيرُ: الصِّحَّة وَالغِنى ، وَالشَّر: المَرَضُ وَالفَقرُ، ابتِلاء و اختِبارا يعنى در اين سخن خداوند، خير، همان تندرستى و بى نيازى و شر همان بيمارى و فقر است كه آزمون و امتحان هستند.
ترديدى وجود ندارد كه در نظام هستى ، هيچ پديده اى بى حكمت نيست ، هر چند اين حكمت بر ما پوشيده مانده باشد. امام صادق (ع) درباره حكمت بيمارى فرموده است :
بيمارى بر چند گونه است : بيمارى آزمون ، بيمارى كيفر و بيمارى اى كه علت مرگ قرار داده شده است .
امام صادق (ع) در اين سخن ، سه حكمت براى بيمارى ذكر كرده و اين هر سه بر دانش طب ، ناشناخته است .
امام صادق عليه السلام : پيامبرى از پيامبران بيمار شد. گفت : درمان نمى كنم تا همان كسى كه بيمارم كرده است ، خود، درمانم كند. خداوند (عزوجل ) به او وحى فرستاد: ((شِفايت نمى دهم ، مگر درمان كنى ، كه شِفا از من است )).
شِفا از خداوند است
امام صادق عليه السلام : در گذشته ، پزشك ((معالج )) ناميده مى شد. در آن روزگاران ، موسى بن عمران (ع) پرسيد: پروردگارا! درد از كيست ؟
فرمود: ((از من )).
پرسيد: ((پس درمان از كيست ؟)).
فرمود: ((از من )).
پرسيد: پس مردم با معالج چه مى كنند؟
فرمود: ((او به اين كار، دل آنان را خوش و خرسند مى سازد. پس از همين روى ، او را طبيب نام نهادند))
دعائم الاسلام :
امام صادق (ع) در مورد اين كه مردى را يك يهودى يا مسحى درمان كند، پرسيدند، فرمود: ((در اين كار، اشكالى نيست . شِفا به دست خداوند متعال است )).
امام صادق (ع)- به نقل از پدرانش (عليهم السلام ): پيامبر خدا فرمود: ((خود را مداوا كنيد؛ چه ، خداوند، هيچ دردى فرو نفرستاده ، مگر اين كه به همراهش درمانى نيز نازل كرده است ، جز مرگ كه آن را هيچ درمانى نيست )).
وسائل الشيعة عن حَفصَ بنِ غياثٍ عنِ الإمامِ الصّادقِ عليه السلام- في ذِكرِ حديثٍ جرى بين يحيى عليه السلام وإبليسَ-: فقال له يحيى: ما هذهِ المَعَالِيقُ؟ فقال: هذهِ الشَّهَواتُ الّتِي اصِيبُ بِهَا ابنَ آدَمَ. فقال: هَلْ لِي مِنْها شَيْءٌ؟ فقال: رُبَّمَا شَبِعْتَ فَشَغَلْنَاكَ عَنِ الصَّلَاةِ وَالذِّكْرِ.
قال: للَّهِ عَلَيَّ أنْ لَاأمْلَأَ بَطْنِي مِنْ طَعَامٍ أبَداً. وقال إبليس: للَّهِ عَلَيَّ أنْ لَاأنْصَحَ مُسْلِماً أبَداً.
ثمّ قال أبو عبد اللَّه عليه السلام يا حَفصُ، للَّهِ عَلى جَعْفَرٍ وَآلِ جَعْفَرٍ أنْ لَايَمْلَؤُوا بُطُونَهُمْ مِنْ طَعَامٍ أبَداً، وَللَّهِ عَلى جَعْفَرٍ وَآلِ جَعْفَرٍ أنْ لَا يَعْمَلُوا لِلدُّنْيَا أبَداً
وسائل الشيعة- به نقل از حفص بن غياث-: از امام صادق عليه السلام، درباره سخنانى كه ميان يحيى عليه السلام و ابليس رد و بدل شد، فرمود: يحيى به شيطان گفت: اين آويزها چيست؟ شيطان گفت: اينها شهوات و اميالى است كه فرزند آدم گرفتار آنها شده است. يحيى گفت: آيا چيزى از آنها براى من نيز هست؟ شيطان گفت: گاه سير و پر مىخورى و ما هم تو را از نماز و ياد خدا باز مىداريم. يحيى گفت: با خدا عهد مىبندم كه هرگز معده خود را از غذا پر نكنم. و ابليس گفت: من هم با خدا عهد مىبندم كه از اين پس هرگز مسلمانى را اندرز ندهم.
آن گاه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اى حفص! با خدا عهد مىبندم كه جعفر و خاندان جعفر هرگز شكمهاى خود را از طعام انباشته نكنند و با خدا عهد مىبندم كه جعفر و خاندان جعفر هرگز براى دنيا كار نكنند.
وسائل الشيعة: 16/ 407/ 8.