داستانک:
در زمان حکومت عثمانی که حکومت مقتدر و مهمی بوده و انگلیسی ها میخواسته اند آن را متلاشی کنند ، در کنار سفارت عثمانی ( سفارت ترکیه) در تهران مسجدی بوده که مامورین سفارت که سنی مذهب بوده اند در آن مسجد صبحها نماز میخوانده اند، در این مسجد یک شیخی هر روز صبح روضه حضرت زهرا(س) و اینکه خلیفه دوم در را به پهلوی حضرت زهرا زد و… میخواند،
یک کسی میگوید من گفتم اینکه این شیخ هر روز این روضه را در اینجا میخواند یک چیزی باید باشد، آمدم و به او گفتم شیخنا، شما روضه دیگری بلد نیستید بخوانید هر روز صبح این روضه را میخوانید؟ گفت چرا، گفتم پس چرا هر روز این روضه را میخوانی ؟
گفت من یک بانی دارم روزی پنج ریال به من میدهد میگوید این روضه را در این مسجد بخوان من هم میخوانم، گفتم میشود این با نیت را به من معرفی کنی ؟ گفت بله، یک دکاندار در همین خیابان است .
آن شخص میرود با آن دکاندار رفاقت میکند بعد میگوید شما چطور شده که هر روز در این مسجد روضه حضرت زهرا (س) میگویی بخوانند؟
میگوید یک کسی روزی دو تومان به من میدهد که در این مسجد روضه حضرت زهرا خوانده شود، من پانزده ریال آن را برمی دارم و پنج ریال را میدهم به این شیخ روضه بخواند، بعد تعقیب میکند ببیند که بانی این روضه چه کسی است، معلوم میشود روزی بیست و پنج تومان از سفارت انگلیس میدهند که صبحها روضه حضرت زهرا (س) در این مسجد که در کنار سفارت عثمانی است خوانده شود و بازار جنگ شیعه و سنی هر روز گرم باشد. [خاطرات آيت الله منتظري ، جلد 1 ، صفحه 82]
يكي از مواردي كه بايد توجه کنیم ، اين است که استعمار آمریکا و انگلیس هنوز نمرده اند و هر روز با یک روش ممکن است سر ما کلاه بگذارند. در نوشتن و در گفتن، باید دقت شود و به صرف اینکه کسی آمد یک چیزی گفت نباید تحریک شويم و یک چیزی بگوييم یا چیزی بنویسيم،
و یا اگر میخواهيم چیزی بنویسيم به شکلی بنویسيم که به مبانی و به جایی لطمه نزند، یا مورد سوء استفاده قرار نگیرد.
داستانک
آقای حاج شیخ محمد علی گرامی از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی داستانی را برای من نقل کرد که خیلی تکان دهنده بود، ایشان گفتند: آیت الله مرعشی یک وقت به من گفت یک داستانی برایت بگویم که هیچ جا نوشته نشده است و این داستان مهمی است .
شما میدانید یکی از کتابهایی که به عالم تشیع ضربه زد کتاب فصل الخطاب ” حاجی نوری بود،
در این کتاب روایات ضعیفی که راجع به تحریف کتاب ( قرآن) است جمع آوری شده، با اینکه عقیده ما این است که قرآن کریم تحریف نشده است، روایات تحریف هم در کتابهای شیعه آمده هم در کتابهای اهل سنت، حتی در صحیح بخاری روایاتی هست مبنی بر تحریف کتاب، وقتی که آیات بر پیامبر اکرم (ص) نازل میشده به مناسبت آیه گاهی اوقات آن حضرت به عنوان شرح و شان نزول آیه مطلبی بیان میکردند و امکان دارد آنها که میشنیدند خیال میکردند این هم جزو آیه است، البته این حمل به صحت آن است ; منظور اینکه مرحوم حاجی نوری که این روایات را جمع کرد راه اتهام به شیعه را باز کرد و به تشیع لطمه زد .
داستانی را که آیت الله مرعشی نقل کردند این است که سردار کابلی که لابد نامش را شنیده اید، از علمای بزرگ و شخصیت ملایی بود در ریاضیات و هیئت خیلی وارد بود،راجع به قبله کتاب نوشته، ترجمه انجیل برنابا هم به قلم او چاپ شده، ساکن کرمانشاه بودند و از علمای خیلی متتبع شیعه به شمار میآمدند - میگفتند:
من روزها میرفتم خدمت حاجی نوری - شاید شاگردش بوده یا کمکش میکرده - یک روز یک سید به ظاهر جلیل القدری آمد پیش حاجی نوری نشست بنا کرد با دست روی پای خود زدن و گفت خدا به جدم “علی ” ظلم کرده و بنا کرد ابراز تاسف و تاثرکردن، حاجی نوری گفت یعنی چه خدا ظلم کرده ؟
گفت آخه جد من مولا امیرالمومنین این همه مصیبت دید، این همه در خانه نشست با آن سوابقی که در اسلام داشت با آن همه فداکاری، اگر خدا اسم علی را در قرآن آورده بود دیگر به این شکل حقش غصب نمی شد، به این شکل خانه نشین نمی شد، خدا به جد من ظلم کرده ! حاجی نوری گفت :
نه خدا به جد تو ظلم نکرده، علی (ع) اسمش در قرآن آمده، این همه روایات داریم که نام علی امیرالمومنین (ع) در قرآن بوده، منتها آنان که میخواستند خلافت بکنند آمدند قرآن را تحریف کردند، گفت کجای قرآن ؟ گفت در روایات هست میخواهی من برای تو آن روایات را جمع آوری کنم، بعد گفت کی ؟ گفت مثلا فردا بیا; فردا آمد پیش حاجی نوری، حاجی نوری روایاتی را جمع آوری کرده بود به او داد، او خیلی خوشحال شد و گفت باز هم هست ؟!
گفت بله، بالاخره حاجی نوری وقت گذاشت و روایاتی را که راجع به تحریف قرآن است جمع آوری کرد، این سید هم میآمد اینها را میگرفت، یک نسخه از آن را هم حاجی نوری میفرستاد به تهران پیش یک کسی، این گذشت تا اینکه سردار کابلی میگوید من یک وقتی میخواستم مسافرت بکنم به خارج، رفتم به سفارت انگلیس در بغداد گذرنامه ام را ویزا کنم، دیدم یک کسی چپ چپ به من نگاه میکند بعد آخر کار گفت من را میشناسی ؟
من فکر کردم یادم نیامد، گفت من آسید فلان هستم، دیدم همان سیدی است که پیش حاجی نوری آمد و الان با ریش تراشیده جزو مامورین سفارت است ! معلوم شد که این فرد مامور انگلیس بوده به صورت سید درآمده و حاجی نوری را تحریک کرده که چنین چیزی را گردآوری کند.
اساس دین ما قرآن است، اگر بنا بشود قرآن تحریف شده باشد همه چیز فرو میریزد، سیاست انگلیس میخواهد اختلاف درست کند و قرآن را از سندیت بیندازد.
البته بعد حاجی نوری هم پشیمان شد و کسی را فرستاد به تهران که آن کتاب را چاپ نکنند، اما بعد از فوت ایشان آن کتاب چاپ شد و الان هم این کتاب از مستندات مغرضان و دشمنان اسلام است، بالاخره حاجی نوری با آن قدس و تقوا یک کسی باید به صورت یک سید نزد ایشانبیاید و برای مولا امیرالمومنین (ع) اظهار تاثر کند و حاجی را تحریک کند تا یک چنین کتابی بنویسد.
بالاخره باید توجه کنیم که استعمار آمریکا و انگلیس هنوز نمرده اند و هر روز با یک روش ممکن است سر ما کلاه بگذارند. در نوشتن و در گفتن، آقایان باید دقت کنند و به صرف اینکه کسی آمد یک چیزی گفت نباید تحریک بشوند و یک چیزی بگویند یا چیزی بنویسند، و یا اگر میخواهند چیزی بنویسند به شکلی بنویسند که به مبانی و به جایی لطمه نزند یا مورد سوء استفاده قرار نگیرد. [خاطرات آيت الله منتظري ، جلد 1 ، صفحه 80 ]
?تدریس امیرالمومنین به جبرییل?
? روزی جبرئیل در خدمت پیامبر(ص)
مشغول صحبت بود که حضرت علی(ع)
وارد شد.جبرئیل چون آن حضرت را دید
برخاست و شرائط تعظیم بجای آورد…‼️
?پیامبر(ص) فرمودند:
ای جبرئیل! از چه جهت به این
جوان تعظیم میکنی❓
?عرض کرد: چگونه تعظیم نکنم که
او بر من حق تعلیم است.
?پیامبر(ص) فرمودند: چه تعلیمی⁉️
?جبرئیل عرض کرد:
در وقتی که حق تعالی مرا خلق کرد؛
?از من پرسید: «تو کیستی و من کیستم؟»
من در جواب متحیر ماندم و مدتی در مقام
جواب ساکت بودم، که این جوان در عالم نور
به من ظاهر گردید و این طور به من تعلیم داد
که بگو: ✨« تو پروردگار جلیل و جمیلی
و من بنده ذلیل، جبرئیلم» ✨از این جهت
او را که دیدم تعظیمش کردم.
تحفة المجالس، ص 80
القطره،ص285
تقدیم به پدری که ندارم…..
میان تمام نداشتن ها دوستت دارم …
شانس دیدنت را هر روز ندارم …
ولی دوستت دارم…
وقتی دلم هوایت را میکند حق شنیدن صدایت را ندارم…
ولی دوستت دارم…
وقت هایی که روحم درد دارد و میشکند شانه هایت را برای گریستن کم دارم…
ولی دوستت دارم…
وقت دلتنگی هایم , آغوشت را برای آرام شدن ندارم …
ولی دوستت دارم ….
آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت و میان تمام ندا شتن ها باز هم با تمام وجودم…
دوستت دارم پدرم ???????????
تقدیم به پدران آرمیده در خاک .
عنه صلى الله عليه و آله: كانَ بِالمَدينَةِ أقوامٌ لَهُم عُيوبٌ فسَكَتوا عَن عُيوبِ النّاسِ، فأسكَتَ اللَّهُ عَن عُيوبِهِمُ النّاسَ، فماتُوا ولا عُيوبَ لَهُم عِندَ النّاسِ، وكانَ بِالمَدينَةِ أقوامٌ لا عُيوبَ لَهُم فتَكَلَّموا في عُيوبِ النّاسِ، فأظهَرَ اللَّهُ لَهُم عُيوباً لَم يَزالوا يُعرَفونَ بِها إلى أن ماتوا
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در مدينه مردمانى بودند كه عيبهايى داشتند، اما زبان از عيبجويى مردم فرو بستند. پس خداوند زبان مردم را از عيبجويى آنان فرو بست. در نتيجه، آن عدّه مُردند و مردم از عيبهاى آنان آگاه نشدند. در همين شهر مردمانى هم بودند كه عيبى نداشتند، امّا درباره عيبهاى مردم سخن مىگفتند. پس خداوند در آنان عيبهايى آشكار ساخت كه تا وقتى مُردند به آن عيبها معروف بودند.