میوه دادن درخت سدر
شیخ مفید در ارشاد نقل می کند : زمانی که حضرت جواد (ع) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه مراجعت کرد، به کوفه که رسید مردم او را مشایعت کردند ، هنگام غروب در خانه مسیب فرود آمد و به مسجد وارد شد .
در صحن مسجد درخت سدری قرار داشت که هنوز میوه آن به بار ننشسته بود، امام کوزه آبی خواست و در پای آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه کرد .امام در رکعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در رکعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پیش از رکوع قنوت گرفت. پس ازخواندن رکعت سوم تشهد و سلام داد . پس از نماز مدتی در حال نشسته مشغول تعقیبات و ذکر شد، سپس بلند شد و چهار رکعت نماز نافله مغرب را به جای آورد و تعقیب خواند و دو سجده شکر به جای آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(ع) هنگامی که به کنار درخت سدر رسید، مردم متوجه شدند که آن درخت به بار نشسته و میوه داده است. از این جریان شگفت زده شدند و از میوه آن خوردند در حالی که میوه های سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را برای وداع بدرقه کردند
طلا شدن خاک
اسماعیل بن عباس هاشمی می گوید : در روز عیدی به خدمت حضرت جواد (ع) رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم . حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک قطعه ای از طلا گرفت. یعنی خاک به برکت دست حضرت به پاره ای طلای گداخته مبدل شد . آن را به من عطا کرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود
جای انگشت بر سنگ
عمر بن یزید می گوید : امام محمد تقی(ع)را دیدم. به آن حضرت گفتم: یا بن رسول الله ، نشانه امامت چیست ؟
حضرت فرمود: امام کسی است که توان چنین کاری را داشته باشد . دست خود را بر سنگی نهاد و جای انگشتش بر آن ظاهر شد
افضلیت انسان کامل
امامت در تفکر شیعی دارای مفاهیم و معانی بلندی است و نقش امام در حوزه دین نقشی کلیدی همانند نقش رسالت و توحید می باشد؛ زیرا در اندیشه قرآنی شیعه، امامت بخشی از رسالت درحوزه تبلیغ و اجرا و مدیریت ربوبی هستی است که پس از پایان رسالت در کسانی که از آنها به انسان کامل و خلیفه الهی یاد می شود و از جانب خداوند و رسول و یا امام پیشین نصب می شوند، ادامه می یابد.
این تفکر با توجه به نقش انسان و هدف خداوند از آفرینش او به دست داده می شود؛ زیرا هرچند به نظر می رسد خلافت تنها خاص آدم(ع) باشد ولی در تحلیل آیات قرآنی، روشن می شود که آدم به عنوان نخستین مصداق و نمونه تام و کامل آن مطرح بوده است و همه انسان ها از چنین استعداد و ظرفیتی برای خلافت برخوردار می باشند ولی از آن جایی که درهر عصری تنها شماری اندک و حتی یک نفر به مقام کمال انسانیت دست می یابند و در یک مجموعه انسان های کامل تنها یکی برتر و اعلم و افضل از دیگران است همان انسان کامل افضل، به عنوان خلافت و امامت نقش انسانی را در هستی ایفا می کند. از این رو در تفکر شیعی و اندیشه قرآنی اسلامی، تنها یک خلیفه و انسان کامل افضل وجود دارد که در نقش خلافت و امامت قرار می گیرد.
باید توجه داشت که خلافت آدمی درحوزه ربوبیت طولی است تا زمینه و بستر مناسب را برای کمال یابی هرچیز و هرکس از موجودات هستی فراهم آورد. این مطلب از سجده همه فرشتگان و جنیان استنباط می شود، زیرا اگر فرشتگان با همه مراتب کمالی به انسان سجده می برند به این معناست که آنان تحت ربوبیت انسان کامل قرار دارند و انسان کامل این برترین موجودات هستی را نیز مدیریت و ربوبیت می کند؛ بنابراین مدیریت و ربوبیت غیر آنان، امری پذیرفته شده است، پس خلافت آدمی ارتباط تنگاتنگی با حوزه تکوین و تصرف در کائنات خواهد داشت که مرتبط با حوزه امامت است؛ زیرا رسالت که همان پیامبری از سوی خدا توسط انسان کامل است تنها به معنی ابلاغ فرمان های الهی و یا آموزه های وحیانی به دیگر انسان ها و جنیان می باشد و از آن جایی که نقش انسان کامل فراتر از رسالت و نبوت است و محدوده فعالیت ها و نفوذ او تنها به حوزه تشریع منحصر نمی شود می توان گفت که انسان کامل زمانی که در اوج نقطه خود قرار گیرد و افضل برهمگان باشد در آن زمان در مقام خلافت ربوبی قرار می گیرد که امامت بخشی از آن می باشد.
با این تفسیر می توان گفت که هر رسولی می تواند امام و خلیفه باشد ولی این گونه نیست که همه رسولان و پیامبران خداوند درمقام امامت و خلافت ربوبی نشسته و از آن برخوردار بوده باشند.
اما کسی که امام و خلیفه الهی می باشد می تواند رسول و پیامبر باشد و می تواند از این مقام به علل و دلایلی برخوردار نباشد؛ ولی ظرفیت و استعداد دستیابی به رسالت را دارا باشد. از این رو گفته اند هر امام و خلیفه الهی برتر و افضل از رسولان غیر امام و خلیفه هستند؛ زیرا امام و خلیفه به مقامی دست یافته است که می تواند در حوزه تشریع(رسالت) و تکوین(تصرف ربوبی در کائنات) نقش داشته باشد ولی به عللی به آن مأموریت دست نمی یابد.
تبیین این مسئله این گونه است که در آیات اثبات امامت برای حضرت ابراهیم(ع) به این نکته توجه شده است که وی این مقام را پس از ابتلائات و آزمون های بسیاری به دست آورد و این زمانی بوده که به ملکوت و باطن اشیاء، علم لدنی و ربوبی یافته و دل و جانش به همه چیز مطمئن شده است.
نکته دیگر این که در یک عصر چند پیامبر وجود داشته اند که به عنوان نمونه به لوط پیامبر می توان اشاره کرد که از معاصران حضرت ابراهیم(ع) بود و آن حضرت به سبب مفضولیت از حضرت ابراهیم(ع) اطاعت می کرد و از مقام خلافت و امامت برخوردار نبود.
از سوی دیگر امامان معصوم و برخی دیگر از اولیای الهی همانند حضرت خضر(ع) از کسانی هستند که از سوی خداوند به رسالت فرستاده نشده اند ولی با این همه حضرت موسی(ع) در بخشی از ازمنه در تحت خلافت و امامت خضر(ع) قرار گرفت تا وی را به کمال برساند. در این برهه از زمان، حضرت خضر(ع) در مقام امامت و ربوبیت طولی کوشید تا حضرت موسی(ع) را تربیت و پرورش دهد و نقش ربوبیت را برای او ایفا کند و در جان و دلش تصرف نماید.
در روایات معتبر به این نکته توجه داده شده که مقام امامان(ع) از بسیاری از رسولانی که در مقام خلافت و امامت نبودند برتر و افضل است. این بدان معناست که اصولا امامت و خلافت ربوبی الهی از مقام رسالت و نبوت صرف و محض برتر و مهم تر است.
روحانیت کامل امام
امام در تفکر قرآنی شیعی دارای مقام روحانیت کامل و علم رشدی، علم الکتاب، علم لدنی و عنداللهی است؛ از این رو درباره علم امام چنان که در اصول کافی بیان شده نمی توان محدودیتی قایل شد و آنان حتی به علم غیب نیز آگاه هستند وگرنه نمی توانند در مقام خلافت و ربوبیت طولی نقشی را ایفا کنند. این نکته را می توان از آیات مختلفی به دست آورد؛ زیرا آن که موجب شده تا حضرت آدم به نیابت از انسان های کامل، مسجود فرشتگان شود دارا بودن علم خاصی بوده که خداوند از آن به تعلیم اسمایی یاد کرده است. این علم اسمایی است که زمینه مسجودیت و خلافت انسان کامل را فراهم می آورد و آن علمی خاص است که از ذات الهی به انسان کامل می رسد و او را برای امامت و خلافت مهیا می سازد. از این رو آنان همانند خضر(ع) از علوم غریب و غیب برخوردار هستند تا بتوانند در مسیر کمالی هر چیزی دخالت و تصرف نمایند و زمینه های کمال یابی اشیاء را فراهم آورند.
دانستن و یا داشتن علم غیب از سوی امامان هیچ گاه تزاحمی با علم غیب الهی نخواهد داشت؛ زیرا علم غیب ایشان همانند تصرفات ربوبی آنان، به شکل اذنی و طولی می باشد و آنان از سوی خداوند ماذون می شوند تا علوم غیبی را اطلاع یابند و یا در امور تصرف کنند و این گونه نیست که تصرف ایشان از مقام عند امری(سرخودی) باشد چنان که حضرت خضر(ع) در هنگام تعلیم و آموزش و ربوبیت حضرت موسی(ع) به این نکته توجه می دهد که هر چیزی انجام می گیرد ماذون و با اذن خاص الهی بوده و
نماز امام جواد علیه السلام:
به جهت برآورده شدن امور دنیوی سفارش می نمودند به خواندن نماز امام جواد علیه السلام و می فرمودند :در نیت نماز بگویید نماز امام جواد علیه السلام می خوانم به این امید که ایشان جواب من را به خاطر باباشان امام رضا علیه السلام بدهند.و غیر ممکن است که با خواندن این نماز حاجتی برآورده نگردد.
زمان خواندن این نماز زمان خاصی نیست هر وقت خواندید عیبی ندارد، اما بهتر است نیمه شب با اشک چشم خوانده شود. و باز می فرمودند: پیرمردی را به زندان انداخته بودند و دخترش نزد من آمد و شروع به گریه و ناله نمود ومن به او گفتم :غم نخور ان شاءالله بابای شما 4 الی 5 روز دیگر از زندان آزاد می شود ومن می آیم خانه شما و روضه می خوانم و ایشان را می بینم . بنده خدا تعجب کرده بود ومی گفت مگر می شود به این زودی آزاد شود؟!. ایام اعتکاف بود و من رفتم مسجد جامع و نماز امام جواد علیه السلام خواندم و بعد از اعتکاف که آمدم دیدم پدرش دم درخانه نشسته .
نماز آن حضرت دو رکعت است که در هر رکعت یک مرتبه سوره «حمد» و هفتاد مرتبه سوره «توحید» را مى خوانى و پس از پایان نماز مى گویى:
اَللّهُمَّ رَبَّ الأَرْواحِ الْفانِیَةِ، وَ الأَجْسادِ الْبالِیَةِ، اَسْئَلُکَ بِطاعَةِ الاَْرْواحِ
اى خدا اى پروردگار ارواحى که از این جهان فانى رفته و اى پروردگار اجساد پوسیده از تو مى خواهم به حق فرمانبرى آن ارواح
الرّاجِعَةِ اِلى اَجْسادِها، وَ بِطاعَةِ الاَْجْسادِ الْمُلْتَئِمَةِ بِعُرُوقِها، وَ بِکَلِمَتِکَ
که بسوى اجساد خود بازگردند و به حق فرمانبرى اجسادى که با رگهاى خود پیوند شوند و به حق فرمان
النّافِذَةِ بَیْنَهُمْ، وَاَخْذِکَ الْحَقَّ مِنْهُمْ، وَ الْخَلائِقُ بَیْنَ یَدَیْکَ یَنْتَظِرُونَ فَصْلَ
نافذت در میان آنها و گرفتن حقت از ایشان و در آن حال که خلائق در برابرت به انتظار صدور
قَضآئِکَ، وَیَرْجُونَ رَحْمَتَکَ، وَیَخافُونَ عِقابَکَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ
حکم و امیدوار برحمتت و خائف از عقاب تواند درود فرست بر محمّد و آل
مُحَمَّد، وَ اجْعَلِ النُّورَ فى بَصَرى، وَالْیَقینَ فى قَلْبى، وَ ذِکْرَکَ باِللَّیْلِ
محمّد و بنه نور و روشنى در دیده ام و یقین در دلم و ذکرت را شب
وَالنَّهارِ عَلى لِسانى، وَ عَمَلا صالِحاً فَارْزُقْنى.(1)
و روز بر زبانم و عمل صالح روزى من گردان.
جمال الاسبوع، صفحه 278 و بحارالانوار، جلد 88، صفحه 189